You are currently browsing the tag archive for the ‘جهان’ tag.

بامدادی داستان «مزرعه حیوانات» (Animal Farm) جورج اورول (George Orwell) را دستمایه کرده برای سرودن شعری که یقین دارم خیلی مورد علاقه کسانی که جهانبینی عمیقی دارند قرار خواهد گرفت. کسانی که خودشان را در یکی از آن حیوانات مهربان و قربانی خواهند یافت و دیگران را در یکی از خوکها.

از آنجایی که بنظرم دوباره از یک نوشته (در اینجا کتاب مزرعه حیوانات) برای رسیدن به نتیجه ای کاملا خلاف نظر خالقش استفاده میشود بد ندیدم دو نکته را با خواننده در میان بگذارم.

اول اینکه جورج اورول کتاب مزرعه حیوانات را بطور مستقیم برای تصویر کردن زشتی یک تفکر تمامیت خواه که در زمان خودش میشد کمونیسم در شوروی نوشت تا آن را رد کند و بگوید که منع سوال کردن و این توجیه که همین و فقط همین چون من میگویم، به کجا خواهد رسید. داستان خوکهایی که برای رسیدن به برابری حیوانات علیه صاحبشان قیام کردند و بعد بجایی رسیدند که خودشان از صاحب قبلی هم بدتر شدند و شعار «همه حیوانات برابرند» تبدیل شد به «همه حیوانات برابرند، ولی بعضیشان برابرترند!» شما را یاد چی میاندازد؟ آنجایی که در انبار مزرعه سگهای تربیت شده به اشاره خوک حاکم، بینوایی را که سوال کرده پاره میکنند چطور؟

دوم اینکه جورج اورول در فراز و نشیب عمر کوتاهش بارها دیدگاهش را عوض کرد و از یک آنارشیست آرمانگرا به مرور وارد دنیای واقعیت شد. بیماری سل اجازه نداد خوانندگانش ببینند آیا باز هم تغییر میکند یا اینکه در ۴۶ سالگی دیگر فهمیده که چه میخواهد؟ به هرحال هرچه که بود به آنجا رسیده بود که از جنگ علیه نازیها حمایت کند و آخر سر هم بطور داوطلبانه برای سازمان جاسوسی انگلیس کار کند و نویسندگان و روشنفکرانی را که «فکر میکرد» عقاید کمونیستی دارند برایشان فهرست کند. جورج بینوا فکرش را نمیکرد که یک روزی داستانش پشت و رو بشود. (بیچاره چه گوارا هم فکر نمیکرد که یک روزی بشود اسباب فروش برای همان غول های سرمایه داری که علیه شان مبارزه میکرد).

دنیای واقعی معطل من و شما نیست تا قصه جهانبینی را ببافیم بعد حرکت کند، جریان واقعیت (به زعم من و شما درست یا غلط) گوسفند و الاغ و کبوتر و خوک و خروس غر غرو… همه را با خود میبرد اگر نخواهند آنرا ببینند.

حوصله کردید کتاب ۱۹۸۴ را از همین نویسنده بخوانید بعد باز نگاه کنید ببینید در دنیای امروز شما را یاد کی و کجا میاندازد. 

راستی یادمان نرود که در آن داستان خوک خوب هم هست!

بالاترین

بالاترین

جهانی که ساده میخواهمش و نیست

 (عکس از اینجاست)

میخواستم این نوشته را برای بیان چرایی مخالفتم با حمله به ایران بنویسم ولی چون بامدادی عزیز زحمت نوشتن پاسخی به مطلب قبلی را کشید، بهتر دیدم ابتدا آن موضوع را دنبال کنم. بامدادی عزیز قبلا هم عرض کردم این راهی که شما میروید ته ندارد. کما اینکه حالا رسیدید به اخلاق بعد که بپرسیم اخلاق یعنی چه یک مفهوم مورد مناقشه دیگر را وارد میکنید. آنرا به پرسش بگیریم یکی دیگر و دیگر و همینطور تا ابد و آخرش هم اینستکه چون شما گفتید.

دوست عزیز بامدادی شما از یک فرمول ساده پنج قلمی (که میشد اندازه هم گرفت) شروع کردی  بعد رفتی سراغ جهانبینی حالا بقول خودت یک زیر سطحی هم اضافه کردی و رسیدیم به اخلاق.

اول اینکه چه کسی گفت که اینها نیست یا ملاک نیست یا اینکه «علم برای علم» است؟ بحث از آنجا شروع شده که شما فرض میکنی جهانبینی مقدم است بر علم و عدد. و بقول خودت «حتی مخالف داشتن تردید درباره‌ی خوبی‌های احتمالی جنگ برای مردم ایران» هستی.

من هم مخالف جنگ احتمالی و محاسن نداشته اش برای ایران و مردمش هستم و برایش هم دلایل خودم را دارم که خوشبختانه بدلیل ضعف مفرط در جهانبینی که خدا کند بعد از این بحثها کمی رشد کند بناچار برایش دلایل قابل سنجش دارم. گرچه که این مخالفت با جنگ باعث نشده که مورد لطف شما و دوستان قرار نگیرم!

در این مورد حرفی بیشتر از چیزی که نوشتم لازم نمیبینیم چرا که هیچ کدام از مشکلاتی که جهانبینی شما در دنیای واقعی با آن روبروست روشن نشد و فقط این یاد داشت را نوشتم که چند نکته کوچک را با خودم و شما و خواننده مطرح کنم و نظرتان را بدانم.

اول، کجای اشاره من به برخورد کلیسا با دانشمندان پیشرو مغلطه است؟ جز اینست که یک گروه با جهانبینی الهی و عزم راسخ و ایمان محکم، هر کسی را خارج از باورشان عدد و مشاهدات تجربی در میاورده قربانی میکردند؟ جز اینستکه بنا بوده چون پاپ با جهانبینی به نتیجه رسیده دیگر سوالی نشود؟ فرق زیادی بین این رفتار و اینکه پرسش کنندگان را در زمره نادان و بی خردان قرار بدهیم نمیبینم. سهل است اگر شما یا دوست خوبمان هزاران نقطه  کلید دار شهر باشید به ما اجازه ورود ندهید که جهانبینی خوبی نداریم.

بعد، این من نبودم و نیستم که فرض کردم جهانبینی شما یک مفهوم ثابت و بدون تغییر است (که در چیزی که نوشتم به خیلی روشن نظر خودم را در باره تعامل بین دو مفهوم علم و جهانبینی بیان کردم) بلکه این خود شما هستید که هر بار با صدای بلندتر اینرا میگویید. وقتی شما میفرمایید که حتی پرسش از جنگ محل ندارد معنیش جز این است؟ اگر قابل تغییر است که یعنی یک روزی میشود جنگ خوبی هم داشت.

مغلطه جای دیگری است دوست عزیز. جایی که این «دیدی من گفتم» مهمتر و ارزشمندتر از پیدا کردن جواب بهتر (نه جواب ایده آل که وجود خارجی ندارد) میشود. به همین دلیل بقیه مطالبی که گفتید باشد برای بعد .

آخر هم  اگر اینرا برای من روشن کنید سپاسگزار میشوم. درست فهمیدم شما مخالف محکم و استوار جنگ هستید؟ خیلی زیربنایی و ریشه ای. یعنی بنظر شما جنگ خوب که نداریم؟ یا اینکه داریم و آنرا هم باید با جهانبینی خوب درک کنیم؟

حال آیا امکان دارد بجای رفتن تا دادگاه آیشمن و بعد هم شاید جنگ جهانی دوم و این همه راه دور، همین دفاع مقدس خودمان را در چهارچوب جهانبینی اخلاقی ضد جنگ یک نگاهی بکنید؟ این سوال که شر نازیها و آیشمن و این دار و دسته را چه کسی و با چه جهانبینی و با چطور نگاهی به علم از سر دنیا کوتاه کرد تا شر خودش را پهن کند میگذاریم برای بعد. این سوال که چه کسی نازیها را دادگاهی کرد و آیا در دادگاه جهانبینی بود که حرف میزد یا آمار آدمهایی که کشته شدند و چه کسی و چطور قایله جنگ را با بمب اتم ختم کرد و چه دانشمندانی با چه جهانبینی در تیم سازنده بمب اتم بودند و اینکه همین کامپیوتر نازنین را یک عده برای بهتر کشتن ساختند، میگذاریم کنار خیلی سوالهای دیگر که جهانبینی شما البته دوست ندارد جوابی بدهد.

نکته اینجاست که بعضی خوانندگان تصور میکنند موضوع بحث مخالفت با جنگ است و بعد فرض میکنند شما مخالف حمله آمریکا هستید و من موافق! این وسط شما بنظرم بد نیست یک توضیحی بدهید که بطور کلی مخالف هر نوع جنگی از جمله جنگ ایران و عراق هم هستید. که مخالف بمبهای ایرانی که خلبانهای ایرانی استفاده کردند هم هستید. یا شاید بمب خوب و بد هم داریم؟

خلاصه که دوست عزیزم اینکه شما با بدیها مخالف هستی و برای خوبی ها ارزش قایلی مورد تحسین من است، ولی از بد روزگار دنیای واقعی اینطور کار نمیکند. جنگ کلید خاموش و روشن ندارد که اگر داشت هم معلوم نبود زیر دست یک نفر با جهانبینی خوب باشد. بلکه برای ردش باید دلیل آورد و مستندش کرد و محکم تا از آن جلوگیری کرد. کاری که در همین فاصله که شما رویاهای آرمانی در سر میگردانی ولی با پول مالیاتت اسلحه میخرند برای کشتن مردم افغانستان، دارد اتفاق میافتد. (بعد دیدم که بهتر است این قسمت را توضیح بدهم که شبه ای پیش نیاید، مقصودم این است که ما نمیتوانیم با انکار ساختارهای دنیای واقعی فقط در ذهنمان دنبال ارزشهای مورد پسندمان باشیم. ناخواسته هم که شده درگیر هستیم)

چون دسترسی به پاستور ندارم، اینستکه از شما میپرسم کدام جهانبینی.

بالاترین

بالاترین

 

پینوشت: در همین رابطه کمانگیر هم مطلبی نوشته است.

اگر اهل گشت و گذار در وب باشید حتما با تصویر پسر جوانی (لینک ویدیو) که در زمینه زیبا و رنگارنگ نقاط مختلفی از جهان مشغول رقصی من درآوردی و شاد با آهنگی غریب است، آشنا هستید.

دو سال گذشته و ماتیو هاردینگ جوان (Matthew Harding) با ترکیبی تازه از ایده قشنگش برگشته است. البته مدتی هست که برگشته و در این مدت بیشتر از ده میلیون نفر این ویدیوی سحر انگیز را تماشا کرده اند.

شاید در اولین نگاه چیز خاصی بنظر نیاید ولی در ادامه این چهار دقیقه و بیست و نه ثانیه تبدیل میشود به یک تصویر فراموش نشدنی .

اگر خسته هستید یا افسرده یا بی حوصله این ویدیو را که تماشا کنید سر حال میایید. اگر هم که هیچکدام از اینها نیستید با دیدنش باز هم سرحال میاید! قول میدهم!(-:

(لینک مستقیم)

اگر به اینترنت سریع دسترسی دارید پیشنهاد میکنم نسخه با کیفیت تری از آنرا در اینجا ببینید، ارزشش را دارد.

 

بالاترین

بالاترین

خوراک کهن دیارا